کانون قرآن

تشکل دانش آموزی کانون قرآن دبیرستان شهید دستغیب 1 شیراز

تشکل دانش آموزی کانون قرآن دبیرستان شهید دستغیب 1 شیراز

>
به ما امتیاز دهید .
کانون قرآن
کانون در شبکه های اجتماعی



آخرین مطالب
 

  سؤال: آیا عصمت پیامبر اسلام با برخى آیات قرآن تنافى ندارد؟  با این که بر اساس آیات و روایات و دلایل متعدّد عقلى، ساحت قدسى خاتم الانبیاء از هر گونه شایبه ى نقص منزه است و هیچ نوع لغزش علمى و عملى درباره ى آن حضرت وجود ندارد، اما برخى آیات قرآن در این زمینه نیازمند طرح و توضیح است: 1. قرآن کریم درباره ى حضرت پیامبر فرمود: (لِیَغْفِرَ لَکَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ یَهْدِیَکَ صِراطاً مُسْتَقِیماً);[1] تا خداوند از گناه گذشته و آینده ى تو در گذرد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهى راست هدایت کند. این آیه بزرگ ترین مستمک براى مخالفان عصمت پیامبران، به خصوص پیامبر اسلام است، زیرا ظاهر آن مى رساند که پیامبر گناه داشته، لکن خداوند او را آمرزیده است، در حالى که این آیه هرگز در صدد بیان گناه پیامبر نیست، زیرا خداوند قبل از این در آیه ى: (إِنّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً) اول تعلیل و انگیزه ى این فتح را آمرزش پیامبر اعلام کرده بعد آیه ى مورد بحث را نازل فرمود، گرچه درباره ى این که مراد از این فتح کدام یک از فتوحات پیامبر است، میان مفسران اختلاف نظرهایى وجود دارد، اما هر کدام از آنها باشد، ارتباطى بین فتح مبین و آمرزش گناه به معناى مصطلح آن وجود ندارد. بنابراین، عدم ارتباط میان فتح مبین و مسئله ى مغفرت گناه، بهترین شاهد و دلیل است بر این که مراد از کلمه ى «ذَنْبِ» در آیه ى مخالفت با تکلیف مولوى نیست، چه این که مراد از مغفرت نیز معناى مصطلح آن، یعنى گذشت و ترک عقاب نیست. اما از آن جا که پیامبر اکرم قبل از هجرت و بعد از آن با اندیشه ى کفر و شرک مبارزه کرد، این سبب شد که آن حضرت از منظر کفار و مشرکان گناه کار به حساب آید، چون پیامبر هم اعتقادات آنها را مردود دانسته و با آن مبارزه کرده است و هم تعدادى از آنان را در جنگ ها کشته بود، لذا کفار و مشرکان از نظر اعتقادى و حقوقى پیامبر اکرم را گناه کار مى پنداشتند، پس مراد از «ذَنْبِ» پى آمد کارهاى مبارزاتى آن حضرت نزد کفار و مشرکان است نه گناه مصطلح، چنان که حضرت امام رضا (علیه السلام)فرمود: چون پیامبر مشرکان مکه را به توحید فرا خواند و با بت هاى آنان مبارزه کرد، لذا از نظر آنها پیامبر گناه کار شمرده مى شد.[2] 2. در آیه ى دیگر آمده است: (عَفَا اللّهُ عَنْک لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتّى یَتَبَیَّنَ لَک الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ);[3] خدایت بخشاید، چرا پیش از آن که حال راست گویان بر تو روشن شود و دروغ گویان را بازشناسى، به آنان اجازه دادى؟ از ظاهر آیه که به صورت عتاب بیان شده، ممکن است چنین توهّم شود که پیامبر اکرم کار خلافى انجام داده که از طرف خداوند عتاب شده است، اما هرگز چنین نیست، زیرا اولا، مخاطب آیه ظاهراً پیامبر است، اما برطبق فرمایش حضرت امام رضا(علیه السلام) این آیه از باب «ایاک اعنى و اسمعى باجاره»; به تو مى گویم تا همسایه بشنود، نازل شده و هدف اصلى آن آیه امّت است و مانند آیاتى است که مثلا خطاب به پیامبر مى گوید: اگر شرک بیاورى، تمام اعمال شما نابود مى شود و از زیان کاران خواهى شد.[4] این در حالى است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) از هر گونه شایبه ى شرک منزّه بوده و به هیچ قدرتى جز خداوند توجه نداشت.[5] ثانیاً، عفو نوعى تکریم و احترام به مخاطب است و معنایش آن نیست که خلاف از کسى صادر شود، بعد عفو گردد.[6] ثالثاً، این آیه نه تنها ناظر به عتاب و سرزنش پیامبر نیست، بلکه محبتى است که به صورت عتاب بیان شده، زیرا گاهى ممکن است کسى به صورت غیر مستقیم و با الفاظ عتاب آمیز، مثلا به دوست خود بگوید: آخر تا چه اندازه دلسوزى مى کنید، دلسوزى هم حدّى دارد. این آیه نیز در چنین مقامى نازل شده است، چون آیه اساساً در مقام عتاب واقعى نیست، گرچه ظاهر تعبیر عتاب آمیز است، مفاد اصلى آن مدح لطیفى است که در این عتاب ظاهرى نهفته است. بنابراین، آیه در صدد بیان نهایت عطوفت و رأفت پیامبر اکرم است، پس با عصمت او منافاتى ندارد.[7] 3. در آیه ى دیگر آمده است: (وَ وَجَدَک ضَالاًّ فَهَدى);[8] تو را سرگشته یافت، پس هدایت کرد. ممکن است از کلمه ى «ضَالاًّ» توهّم شود که پیامبر اسلام در دوران کودکى داراى عصمت نبوده است، اما چنین توهمّى کاملا باطل است، چون به گفته ى امام هشتم مراد از «ضَال» در آیه آن است که گویا خدا به پیامبرش فرمود: شما در میان مردم ناشناخته بودى و کسى منزلت و عظمت تو را نمى دانست، خداوند مردم را به سوى تو راهنمایى کرد و همگان تو را شناختند و عظمت تو را درک کردند.[9] 4. در آیه ى دیگر آمده است: (عَبَسَ وَ تَوَلّى، أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى، وَ ما یُدْرِیک لَعَلَّهُ یَزَّکّى، أَمّا مَنِ اسْتَغْنى فَأَنْتَ لَهُ تَصَدّى، وَ ما عَلَیْکَ أَلاّ یَزَّکّى، وَ أَمّا مَنْ جاءَک یَسْعى وَ هُوَ یَخْشى فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهّى);[10] چهره درهم کشید و روى برتافت از این که نابینایى به سراغ او آمده بود، تو چه مى دانى، شاید او پاکى و تقوا پیشه کند. اما آن کسى که توان گر است، تو به او روى مى آورى، در حالى که اگر او خود را پاک نسازد، چیزى بر تو نیست، اما کسى که به سراغ تو مى آید و کوشش مى کند و از خدا ترسان است، تو از او غافل مى شوى. در برخى منابع آمده که این آیات درباره ى جریان ابن امّ مکتوم است که مرد نابینایى بود و به حضور پیامبر رسید و پیامبر در حال گفتوگو با بزرگان قریش بود و نسبت به آمدن او بى توجهى نشان داد. بعد این آیات نازل شد و پیامبر عتاب الهى شد. اما با توجه به روایات اهل بیت(علیهم السلام)و دقت در خود این آیات معلوم مى شود که عتاب و سرزنش این آیات متوجه پیامبر نیست، زیرا اولا، پیامبر خیر محض است و هرگز با چهره اى عبوس با مخالفان برخورد نمى کرد، چه رسد با پیروان خود. ثانیاً، خداوند روش معاشرت پیامبرش را به نیکى ستود و فرمود: (وَ إِنَّک لَعَلى خُلُق عَظِیم)، پس کسى که از چنین مناعت طبع و رفتار پسندیده اى برخوردار باشد، هرگز با یک مرد نابینا آن گونه رفتار نخواهد کرد. ثالثاً، از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که عتاب و سرزنش این آیات متوجه فردى از بنى امیّه بود که در محضر پیامبر بود که مرد نابینایى وارد شد، آن شخص وقتى او را دید، چهره ى خود را عبوس کرد و به او بى اعتنایى و بى توجهى نمود که بعد قرآن او را سرزنش کرد.[11] 5. در آیه اى دیگر آمده است: (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِک مِنْ رَسُول وَ لا نَبِیّ إِلاّ إِذا تَمَنّى أَلْقَى الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللّهُ آیاتِهِ وَ اللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ);[12] ما هیچ رسول و نبى اى را پیش از تو نفرستادیم، جز این که هر گاه تمنّا مى کرد شیطان در تمنّاى او دخالت مى نمود، آن گاه خدا آنچه را شیطان القا مى کند، محو مى نماید و به آیات استوارى مى بخشد، خداوند دانا و حکیم است. درباره ى این آیه از دو نظر سؤال مطرح است که در دو نکته اشاره مى شود: نکته ى اول: این که مداخله ى شیطان در تمنّاى پیامبران، از جمله ى پیامبر اسلام چه معنا دارد؟ پاسخ آن است، چون بر اساس اعتراف خود شیطان او هرگز قدرت نفوذ در انسان هاى مخلص را ندارد و پیامبران جزء بندگان مخلَص هستند، پس شیطان نمى تواند در ساحت قدس آنان راه یابد. بنابراین، معلوم مى شود مراد آیه آن نیست که شیطان در عزم و اراده و تصمیم پیامبران خلل ایجاد مى کند، بلکه مقصود آن است که شیطان تلاش مى کند تا مردم دعوت پیامبران را قبول نکنند و از راه وسوسه در دل آنان مى کوشد تا پیامبران الهى به آرزوى خود، یعنى هدایت مردم نرسند، اما خداوند تلاش هاى شیطان را بى اثر مى کند و آیات خود را محکم و استوار مى نماید. نکته ى دوم: برخى درباره ى شأن نزول این آیه جریان افسانه ى غرانیق را مطرح کرده و گفته اند: پیامبر اکرم در مسجد الحرام سوره ى «النجم» را تلاوت کرد. ناگهان شیطان کلماتى بر زبان او جارى ساخت که در آن بت هاى مشرکان ستایش شده بودند. در این حال، جبرئیل نازل شد و پیامبر را از جریان آگاه کرد. پیامبر ناراحت شد، بعد آیه ى مورد بحث نازل شد و پیامبر را دلدارى داد. اما باید توجه داشت که این شأن نزول هرگز درست نیست، زیرا اولا، با شأن نبوت و پیامبرى کاملا ناسازگار است، زیرا بر اساس صریح قرآن هر چه پیامبر مى گوید، وحى الهى است: (ما یَنْطِقُ عَن الهَوا إن هُو الّا وَحى یوحى).[13] ثانیاً، این جریان گذشته از این که کاملا دروغ است با شأن فردى که مسلمان و موحدى عادى باشد نیز سازگارى ندارد، چون یک مسلمان عادى هم حاضر نیست که از بت تعریف کند، چه رسد به پیامبر که در همه ى شئون خود معصوم است. ثالثاً، اگر کسى بخواهد بگوید که شاید از باب به اصطلاح سبق لسان چنین تعبیرى از زبان پیامبر صادر شده باشد، پاسخ آن است که این حرف عذر بدتر از گناه است، زیرا اولا، سبق لسان یک حرف و یا حداکثر یک کلمه است نه یک جمله، آن هم جمله اى که با اصل دعوت پیامبر تضاد داشته باشد. گذشته از این، به دنبال سبق لسان سجده لازم نبود. بنابراین، بدون شک و تردید، این داستان را که با هیچ یک از اصول توحید و شأن پیامبر(صلى الله علیه وآله) سازگار نیست، دشمنان اسلام و پیامبر اکرم جعل کرده اند.[14] از مجموع آنچه گفته شد، این نکته به خوبى روشن گردید که تمام آیاتى که احیاناً مخالفان عصمت انبیا به آنها استفاده کرده اند، قرار گرفته است، همانند این آیات یاد شده، معنا و مفهومشان هیچ گونه منافات با عصمت انبیا، به خصوص پیامبر اسلام ندارد.   منهومان لا یشبعان: طالب علمٍ و طالب الدنیا دو گرسنه اند که سیر نمی شوند: جویندة دانش و جویندة دنیا نهج البلاغه، حکمت 457.


  [1]. فتح (48) آیه ى 2. [2]. المیزان، ج 18، ص 273; جوادى آملى، وحى و نبوت در قرآن (تفسیر موضوعى 3)، ص 274; جعفر سبحانى، عصمة الانبیاء فى القرآن الکریم، ص 220; محمدتقى مصباح، معارف قرآن، 5 و 4 (راه و رهنماشناسى)، ص 180; آموزش عقاید، ج 2، ص 178. [3]. مریم (19) آیه ى 43. [4]. همان، آیه ى 65. [5]. جوادى آملى، وحى و نبوت در قرآن (تفسیر موضوعى 3)، ص 276; المیزان، ج 9، ص 300، ج 6، ص 363. [6]. عصمة الانبیاء فى القرآن الکریم، ص 213. [7]. محمدتقى مصباح، راه و رهنماشناسى (معارف قرآن 5 و 4)، ص 182; همو، آموزش عقاید، ج 2، ص 182. [8]. ضحى (93) آیه ى 7. [9]. جوادى آملى، وحى و نبوت در قرآن (تفسیر موضوعى 3)، ص 278; منشور جاوید، ج 6، ص 90; المیزان، ج 20، ص 310. [10]. عبس (80) آیه ى 1 ـ 10. [11]. المیزان، ج 20، ص 203; عصمة الانبیاء، ص 229. [12]. حج (22) آیه ى 53. [13]. منشور جاوید، ج 6، ص 91. [14]. محمدتقى مصباح، راهنماشناسى، ص 194; جوادى آملى، وحى و نبوت در قرآن، ص 282; منشور جاوید، ج 7، ص 277; المیزان: ج 14، ص 390; عصمة الانبیاء، ص 203، محمدتقى مصباح، عقاید 2، (رهنماشناسى)، ص 177; المیزان، ج 19، ص 267; جوادى آملى، سیره ى رسول اکرم در قرآن (تفسیر موضوعى 9)، ص 37; منشور جاوید، ج 7، ص 277; محمدتقى جعفرى، تفسیر، نقد و تحلیل مثنوى، ج 2، ص 255; مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 16 و 129.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی