کانون قرآن

تشکل دانش آموزی کانون قرآن دبیرستان شهید دستغیب 1 شیراز

تشکل دانش آموزی کانون قرآن دبیرستان شهید دستغیب 1 شیراز

>
به ما امتیاز دهید .
کانون قرآن
کانون در شبکه های اجتماعی



آخرین مطالب

بحران انسان معاصر و راه فرار

شنبه, ۱۹ دی ۱۳۸۸، ۰۹:۱۴ ب.ظ

بحران انسان معاصر و راه فرار

انسان

گوش هایتان را کمی تیزتر کنید !

حتما می شنوید صدای  کشمکش انبوه اطلاعاتی که از هرطرف به ما هجوم می آورد . گاهی با اجازه و اراده ، گاهی بی وقفه و ناگهان. گاهی خواسته ، گاهی ناخواسته .

 دنیای امروز ، دنیای پرهیاهویی است . بعضی وقتها احساس می کنیم که "خود" را گم کرده ایم . انگار از خود اراده ای نداریم . می رویم با جریانی که ما را می برد . به هرکجا که بخواهد . گاه بالا ، گاه پائین . همه چیز به شرایط بستگی دارد . می توان گفت انسان امروز از قطعیت و یقین ، به عدم قطعیت و بحران هویت رسیده است .

زمانی که بین باطن فرد و جهان پیرامون او تعارض ایجاد شود ، یعنی فرد دچار بحران شده است . در کل دو نوع بحران وجود دارد :

1- بحران فردی : تعارض فرد با خویشتن خویش  یا با خدای خویش

2- بحران اجتماعی : تعارض میان هویت فرد با جهان پیرامون

تعارضاتی که هر روزه ممکن است برای ما ایجاد شود بسیار است . در این مقاله قصد داریم به چند نمونه از آنها که بیشتربه خانواده و انسان معاصر مربوط می شود اشاره کنیم :

- بحران احساسات گرائی . این روزها مرز مشخصی وجود ندارد بین عقلانیت و احساسات . رفتار احساسی مضر نیست ، اما وقتی به تعطیلی عقل می انجامد ، خانمان سوز می شود.

- بحران ماده گرائی اخلاقی  . اخلاق مادی ، یکی از بدفرجام ترین راه ها برای نابودی انسانیت است .

- بحران شکاکیت . این روزها آدم ها به همه چیز شک دارند . حتی از سایه ی خود هم دلیل و مدرک می خواهند . دیگر "ریش" هیچ کس را به عنوان "گرو" قبول نمی کنند .

- بحران خود ناشناسی . همه چیز پیشرفت کرده ، آسایش آدم ها بیشتر شده ، راه های زیادی پیدا شده است برای راحت تر زندگی کردن. اما چیزی که هر روز بیشتر گم می شود و فراموش می شود ، " من عرف نفسه فقد عرف ربه " (1) است .

همه چیز پیشرفت کرده ، آسایش آدم ها بیشتر شده ، راه های زیادی پیدا شده است برای راحت تر زندگی کردن. اما چیزی که هر روز بیشتر گم می شود و فراموش می شود ، " من عرف نفسه فقد عرف ربه "

- بحران بیگانی . آدم ها مدام از هم غریبی می کنند . با هم تعارف دارند . حتی خواهرها و برادرها هم با هم بیگانه اند .

- بحران تنهایی. "آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی ، سایه ی نارونی تا ابدیت جاریست "(2)

انسان

- بحران بی معنایی . بیشتر از آنکه فکر کنیم ، سرگرم می شویم . بیشتر از آنکه به دنبال ندانسته هایمان برویم ، می نشینیم تا  هرجور که می خواهند ذهن مان را پرکنند.

- بحران مصرف زدگی . وقتی بیشتر فکر می کنیم ، بهتر می فهمیم که چه مهره ی  خوبی شده ایم برای چرخ کارخانه های چینی و تولیدات نامرغوب و کم استفاده ، ولی ارزان و در دسترس . وقتی بیشتر فکر می کنیم ، بهتر می فهمیم که چه مصرف کننده ی ماهر و بی منطقی شده ایم . 

- بحران مدگرایی ومدزدگی . انگار گریزی نیست . باید تابع "مد" بود ، وگرنه انگشت نمایی ، مضحکه ی عام و خاصی ، از روزگار عقب مانده ای ، ...

 

 

- بحران گسست نسلی . نه امروز و دیروز ، بلکه از ابتدای خلقت انسانها ، کمتر پدر و مادری پیدا شده است که حرف فرزندانش را همان گونه ای بفهمد که او می خواهد . قصد دارم در مقاله ای با یک سند تاریخی به این مبحث بپردازم .

- بحران اضطراب . اضطراب غیر از ترس است . مثلا ما از مرگ می ترسیم ، ولی شاید بعد از مدتی در اثر معارفه با آن ، ترسمان از بین برود ؛ ولی اضطراب ، نگرانی و غلیان ذهنی است که ما نسبت به آن معرفت نداریم . اضطراب ، امری فردی و مربوط به خود و درون ناپیدای فرد است . برای همین است که انسان را آشفته می سازد.

- بحران شتاب زدگی . اینکه دوره ی آخرالزمان است و وقت طلاست و باید عجله کرد و دوید ، درست ، اما اینکه به کجا و چگونه و به چه قیمتی ، درست تر .

- بحران نارضایتی از خود. هرچه تلاش می کنیم بهتر باشیم و زیباتر باشیم و پولداتر باشم و موفق تر باشیم ، باز هم انگار به چشم نمی آییم . انگار نمی توانیم و دست و پا نداریم و...

- بحران اضمحلال خانواده . افزایش رو به رشد آمار طلاق در سال های اخیر ، دلیلی است بی چون و چرا بر وجود بحران در خانواده های امروزی .  

 

یک راه پیشنهادی برای فرار از بحران های معاصر  :

راه های زیادی وجود دارد برای رهایی ، برای آسوده تر زندگی کردن ؛ ولی بعد از ارتباط نزدیک با خدا داشتن و پناه بردن به قرآن و اهل بیت علیهم السلام ،  یکی از بهترین راه هایی که می تواند انسان را در رفع بحران های معاصر کمک کند ، پناه بردن به دنیای هنر و به خصوص ادبیات است :

ادبیات ، سراسر نظم و سازمان است در این دنیای نابسامان . ادبیات ، سرشار از عشق و احساس و عاطفه است در این تاریخ سرد آدمها . ادبیات ، به انسان خودشناسی می دهد در این وادی وانفسا .

 ادبیات ، تهدید ها را تبدیل به فرصت می کند .  ادبیات به انسان کمک می کند تا نگاهی تازه به دنیا داشته باشد . مثل  :

"چشمها را باید شست ، جور دیگر باید دید "(3)

هنر و ادبیات چون سراسر زیبایی و نظم است ، انسان را زیبا می کند ، تنظیم می کند ، کوک می کند .

مثل : خطاطی : تغییری  که  با دیدن اثر استاد میرعماد یا استاد کلهر در وجود فرد ایجاد می شود ، مثل ضدباکتری عمل می کند درمقابل بحران های جورواجور درون آدمی .

مثل : کتاب "شجاعتِ بودن " که به انسان کمک می کند در اضطراب ها ، برای خود "معنا" ایجاد کند .

در طول تاریخ ، افرادی که اثر زیبا داشته اند ، خودشان هم افرادی والا بوده اند . زیرا هنر و جستجوی زیبایی ها ، روح انسان را تنظیم می کند . ادبیات ، تادیب انسانیت است .

ادبیات می تواند درد ها و رنج های بشری را در قالب شعر ، داستان ، متن ادبی ، طنز یا قالب های دیگر نمایان سازد .تا وقتی درد ها پنهان باشد و کسی از آن سخن نگفته باشد ، نمی توان به درمانش امید داشت .ادبیات با زبانی دلنشین ، از مشکلاتی که انسان را درگیر خود می کند سخن می گوید ، تا بتواند برای رهایی از بحران ها به دنبال راهکار بود  .

درست است که ادبیات می تواند برای دفع بحران های معاصر راهکار خوبی باشد ، ولی ادبیات فاخر . ادبیاتی که خود افسرده و سرگردان  است ، بی شک نمی تواند راهی بیابد و موثر باشد . هنر، از "ب بسم الله " اش تا انتها ، باید سرشار انرژی و یقین باشد . حتی نام اثر و طرح روی جلد آن نیز باید پیام آور و پرشور باشد .نام هایی چون " صد سال تنهایی" (4)، "بیگانه " (5) یا " سرزمین های بی حاصل "(6) وغیره ، سوای متن و محتوایش ،  از همان ابتدای جلد ،  بحران است و پریشانی . به امید تسلای  روح  بحران زده و پریشان امروز  ، با  هنری فاخر و معناگرا  .

این راهکار هم می تواند توسط خود ما انجام شود و هم فرزندانمان را تشویق کنیم که از همان کودکی آثار ارزشمند را مطالعه کنند و اصلا می شود محیطی در خانه فراهم کرد که اعضای خانواده یکی از تفریحاتشان این باشد که در کنار هم بنشینند و اثری که مناسب حال همه با شد را یک نفر با صدای بلند بخواند.

در دل من چیزی است ، مثل یک بیشه ی نور ، مثل خواب دم صبح

و چنان بی تابم ، که دلم می خواهد

بدوم تا ته دشت ، بروم تا سر کوه

دورها آوایی است ، که مرا می خواند (7)

 

پی نوشت ها :

1- "هر کس خود را شناخت ، خدا را شناخته است " بحارالانوار، ج 2 ، ص 32

2 – قسمتی ازشعر " واحه ای در لحظه" از کتاب "حجم سبز"  سهراب سپهری 

3- قسمتی ازشعر " صدای پای آب" سهراب سپهری 

4- نام کتابی از " گابریل گارسیا مارکز"

5- نام کتابی از " آلبر کامو"

6- نام شعری از " تی . اس . الیوت"

7- قسمتی ازشعر " در گلستانه " از کتاب "حجم سبز"  سهراب سپهری 

 

تبیان
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۱۰/۱۹
HDI

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی