16 آذر، تولد «مرگ بر آمریکا»
و دقیقا به همین علت بود که امریکایىها از اعطاى کمکهاى بیشتر به دولت زاهدى خوددارى کرده و عملا آن را به تجدید روابط سیاسى ـ اقتصادى با انگلیس و پایان مذاکرات نفت موکول کردند. در واقع امریکایىها مىخواستند هر چه زودتر دولت ایران به علت نیازهاى مالى قرارداد نفتى را با کنسرسیوم بینالمللى امضا کند. از همین رو امریکا تنها پس از امضاى قرارداد کنسرسیوم در 28 شهریور 1332 با پرداخت 127/3 میلیون دلار به عنوان وام به ایران موافقت کرد.
مقامات لندن، تجدید مناسبات سیاسى بین دو کشور را گام نخست براى حل مسأله نفت مىدانستند و علیرغم موضع قبلى مقامات ایران مبنى بر تقدم مسأله نفت بر تجدید روابط با انگلیس، دولت انگلیس ضمن نشان دادن ملایمت در دو موضوع مورد اختلاف یعنى بازپس گرفتن شکایت خود از یک شرکت ژاپنى خریدار نفت ایران و موافقت با تحویل لوکوموتیوهاى انگلیسى خریدارى شده از سوى ایران، توانست گامى به سوى تجدید مناسبات سیاسى با ایران بردارد.
در 16 آبان 32 همزمان با امتناع امریکا از ارسال کمکهاى مالى بیشتر به دولت زاهدى و با شدت گرفتن نیازهاى مالى دولت، مذاکرات مخفیانهاى بین مقامات دو کشور آغاز شد تا موضوع تجدید مناسبات سیاسى مورد بررسى قرار گیرد.
نتیجه این مذاکرات پیشاپیش معلوم بود.
دولت کودتا به رغم آگاهى از حاکم بودن احساسات ضد انگلیسى بر افکار عمومى، تجدید فورى مناسبات را در دستور کار خود قرار داد و براى کاستن از پیامدهاى داخلى تصمیم خود، تنها به اجراى سیاستهاى گام به گام و اتکا بر نقش بازیگرى به نام ایالات متحده اکتفا کرد.
اعلامیه مشترک دو دولت در 14 آذر 32 تصمیم دو دولت را مبنى بر «مبادله بدون تأخیر سفیر» اعلام داشت و هر چند وزارت خارجه ایران در اعلامیه مورخ 9 آبان 32 آورده بود «تنها توقع دولت (ایران) این است که براى اختلاف نفت قوانین مصوبه کشور محترم شمرده شود.» اما همگان مىدانستند که طرح این تقاضا، صرفاً یک «نمایش سیاسى» با مصرف داخلى است که به منظور پیشگیرى از بروز احساسات ضد انگلیسى مردم ترتیب داده شده است. از همان روز اعلام رسمى تجدید روابط ایران و انگلیس در 14 آذر 32 که با وعده ورود قریب الوقوع «دنیس رایت» به عنوان کاردار سفارت انگلیس در تهران همراه بود، ناآرامىها و تظاهرات پراکندهاى در چند نقطه پایتخت از جمله بازار تهران و دانشگاه تهران به وقوع پیوست و در پس آن عدهاى از معترضین در دانشگاه و بازار دستگیر شدند.
همزمان با بروز این ناآرامىها، روز 17 آذر براى ورود نیکسون معاون رئیس جمهور امریکا به تهران تعیین و اعلام شد.
پیش از این در 24 آبان همان سال اعلام شده بود که نیکسون از طرف آیزنهاور رئیس جمهورى ایالات متحده و به دعوت رسمى دولت ایران به تهران مىآید. نیکسون در واقع به ایران مىآمد تا نتایج تحولات اخیر را که به تعبیر آیزنهاور «پیروزى سیاسى امیدبخشى را در ایران نصیب قواى طرفدار تثبیت اوضاع و قواى آزادى نموده است» ببیند.
پیشاپیش وقوع تظاهرات هنگام ورود نیکسون قطعى مىنمود. به رغم یأس گسترده مبارزان و سرکوب شدید مخالفان دولت کودتا، هنوز در برخى مجامع مخالفتهاى جدى بروز مىکرد. در این میان و با آشکار شدن نقش مداخلهجویانه ایالات متحده امریکا در تمهید مقدمات سرنگونى دولت ملى دکتر مصدق، این دولت خارجى که پیش از این با شعار کمک به گسترش آزادى و پیشرفت اقتصادى و مقابله با گسترش نفوذ کمونیسم، توانسته بود روابط خوبى را به دور از قضاوت منفى افکار عمومى با دولت ایران برقرار نماید، براى اولین بار به عنوان یک «نیروى مداخلهجوى منفور» نزد افکار عمومى درآمد.
امریکایىها که به دنبال جاى پاى محکمترى در ایران مىگشتند و در قرارداد کنسرسیوم نفتى در پى سهم بیشترى بودند به سرعت مورد قضاوت افکار عمومى ایران قرار گرفتند و البته با توجه به روابطه حسنه دولت سپهبد زاهدى با دولت امریکا و نیز سابقه عدم همکارى قبلى این دولت در حل مشکلات مالى دولت دکتر مصدق، قضاوت افکار عمومى نمىتوانست مثبت باشد.
در روز 5 آذر 32 نیروهاى نظامى و امنیتى رژیم شاه به منظور کنترل اوضاع و حفظ آرامش سفر نیکسون، در دانشگاه تهران مستقر شدند تا از هر گونه مخالفت احتمالى جلوگیرى کنند.
در همین روز یکى از دربانهاى دانشگاه شنیده بود که تلفنى به یکى از افسران گارد مستقر در دانشگاه دستور مىرسد «باید یک دانشجو را شقه کرد و جلوى در بزرگ دانشگاه آویخت تا عبرت همه شود و هنگام ورود میهمانان خارجى صداها خفه گردد و جنبندهاى نجنبد.»
انتشار این خبر در فرداى آن روز بر جو ملتهب دانشگاه افزود.
در روز 16 آذر نیروهاى نظامى مستقر در دانشگاه، با ورود به دانشکدههاى پزشکى، داروسازى، حقوق و علوم عده زیادى را دستگیر کردند.
مهندس مصطفى چمران که خود شاهد این واقعه بوده است بعدها در انجمن اسلامى دانشجویان امریکا روایت مستندى از واقعه را مکتوب و ارائه کرد که همواره مورد استناد دیگر نویسندگان سیاسى دهه 40 و 50 و بعد از آن بوده است. مطابق این روایت، دستگیرشدگان به وسیله کامیون به نقطه دیگرى منتقل شدند و رئیس وقت دانشگاه تهران از بیم ناآرامىهاى گستردهتر دانشگاه را تعطیل اعلام کرد. در پى اعتراض چند دانشجو به حضور سرکوبگرانه نظامیان در دانشگاه، ارتشىها براى دستگیرى آنان وارد دانشکده فنى شدند. درگیرى دانشجویان و نظامیان در دانشکده فنى اوج گرفت و نظامیان به سوى دانشجویان آتش گشودند و سه دانشجو به نامهاىمصطفى بزرگنیا، آذر شریعت رضوى و احمد قندچى به ضرب گلوله کشته شدند.
در روز 17 آذر همزمان با ورود نیکسون به تهران، تمام دانشگاههاى پایتخت در اعتصاب کامل به سر مىبردند و وقتى که نیکسون براى دریافت دکتراى افتخارى حقوق در دانشکده حقوق و علوم سیاسى دانشگاه تهران حاضر شد یکى از مطبوعات در سر مقاله خود با عنوان «سه قطره خون» در قالب نامه سرگشادهاى خطاب به نیکسون، ضمن اشاره به سنت مهماننوازى ایرانیان و رسم سر بریدن یک قربانى در پیش قدم مهمان، نوشته بود: «آقاى نیکسون! وجود شما آن قدر گرامى و عزیز بود که در قدوم شما سه نفر از بهترین جوانان این کشور یعنى دانشجویان دانشگاه را قربانى کردند».
چند روز بعد از ناآرامىهاى 16 آذر، ورود «دنیس رایت» کاردار موقت بریتانیا در تهران که اتفاقاً با محکومیت دکتر مصدق در دادگاه نظامى همزمان شده بود، نیز خشم و نارضایتى افکار عمومى را برانگیخت.
در 4 بهمن همان سال على سهیلى به عنوان سفیر ایران در لندن تعیین شد. سهیلى که پیش از تعطیلى کنسولگرىهاى انگلیس در ایران در دى ماه 1330 و احضار وى به تهران، به عنوان سفیر ایران در لندن به سر مىبرد، همان کسى بود که هنگام خداحافظى با مقامات وزارت خارجه انگلیس در سال 1330 ایشان را به پایدارى در برابر دولت ملى ایران و سرنگونى دولت مصدق تشویق کرده بود.
تبیان
لینک :