اثبات علمی خدا
یک سری مطالب تو کانون قرآن مطرح شد که در مورد اثبات علمی خدا بود.برای خواندن کل مطالب این متن رو بخونید
نظم راز بزرگ هستی دکتر محسن فرشاد
بی تعصب و بی طرفانه قضاوت کنیم
تعریف نیروی آفرینش انشتین
مارلین بوکس کریدر
فیزیولوژیست دارای رتبه M.SC. و دکتری فلسفه از دانشگاه مریلند دانشمند فیزیولوژیست در بخش حفاظت محیط زیست ایلات متحده و توسعه مرکز تفریحات ماساچوست.استاد زیست شناسی در کالج نازارن شرقی عضو انجمن زیست شناسان آمریکا متخصص در سوخت و ساز و جریان خون
من هم به عنوان یک فرد معمولی و هم به عنوان فردی که دائما با مطالعات علمی سروکار دارد در وجود خدا ابدا شکی ندارم مسلما خدا وجود دارد اما وجود او را روش های آزمایشگاهی نمی تواند ثابت کند تجذیه و تحلیل خدا با این روش ها امکان ندارد.
خدا موجود مادی و طبیعی نیست که بتوان آن را تحت مطالعه آزمایشگاه قرار دارد.بلکه او یک وجود روحی و معنوی است که قادر متعال و خالق کائنات است.
نیاز به بیان نیست که اغلب نظریه ها و حقایق علمی که بعضی ها در صحت آن شک ندارند هنوز به اثبات نرسیده از غالب آن نظریه ها در کاوش کارهای طبیعت بیش از حقایق مسلم می شود استفاده کرد.اگر شما وارد خانه تان شوید و ببینید که چیزهایی از خانه شما دزدیده شود در عین حال مردی را مشاهده می کنید که از در عقبی فرار می کند.نمی توانید حکم قطعی به دزد بودن او بدهید ولی شواهد ظاهری او را محکوم می کند.یک قاضی قبل از صدور حکم اهمیت دلایل و شواهد را مورد مطالعه قرار می دهد.
به علاوه روش های علمی نمی توانند تمام حقایق را ثابت کنند مثلا علوم نمی توانند عشق را که یکی از عواطف مهم بشری است را تعریف یا تحلیل کنند.همچنین کسی که ذوقی نداشته باشد نمی تواند زیبایی موسیقی را در یابد و یا تعریات علمی نیز نمی توانند این زیبایی را به او بفهمانند.ولی آیا کسی می تواند وجود عشق یا زیبایی موسیقی را منکر شود؟اثبات وجود خدا نیز مثل معنویات است.یعنی حوادث طبیعی که به وجود خدا دلالت می کند.ولی با روش های علمی نمی توان وجود یا عدم وجود خدا را بطور قطع ثابت کرد.
نخستین قسمت دلایل ما در مطالعه عالم کون است:وقتی که می بینیم دنیایی با نیروی طبیعت بوجود آمده است با نظم و ترتیبی معینی اداره می شود متوجه می شویم که این دنیا باید تشکیل دهنده و اداره کننده داشته باشد.این نظم و تریتب به اندازه ای مهم و دامنه دار است که می توانیم حرکت سیارات و حتی حرکت ماهواره ها را به شکل دقیق پیش بینی کنیم.
این دقت و نظم در بارهای الکتریکی و واکنش های شیمیایی کامل است.وبه همین جهت است که می توانیم بسیاری از پدیده های طبیعی را با معادلات ریاضی بیان کنیم.این نظم و ترتیب در مطالعات و تجارب بشری مشاهده می شود و نتیجه نظم و ترتیبی است که در عالم حقیقت و معنی وجود دارد.وجود نظم و ترتیب به جای هرج و مرج دلیل بارزی است بر اینکه جریانات تحت کنترل قوه عاقله قرار دارد.
قسمت دیگری از دلایل در عالم حیات یعنی ساختار وجود حیوانات ونباتات است.یکی از موضوعات جالب برای یک نویسندخ یا عالم وظایف الاعضا(فیزیولوژیست)پیچیدگی و ابهام بزرگی است که در ساختار بدن انسان و حیوانات موجود است.آفریدن یا ساختن یک عضو کوچک بدن انسان یا حیوان از قدرت با هوشترین و ماهرترین بشر خارج است.کلیه یا ریه مصنوعی اگر چه کار کلیه یا ریه را انجام می دهند ولی کلیه و ریه نیستند.
در مورد مغز باید گفت که این عضو خواص و استعداد هایی شگرف و باور نکردنی دارد.دانشمندان به چند خاصیت فیزیکی و شیمیایی آن از قیبل هدایت برق و غیره پی برده اند.ولی اغلب خواص و وظایف آن هنوز مجهول است.
مغز مسئول تمام حرکات عضلانی است و تمام کارهای اساسی بدن که زندگی به آنها بسته است مثل تنفس و ضربان نبض تحت کنترل مغز انجام می گیرد.مغز محل حافظه است که در آن هزاران صور فکری نقش بسته است.و در هنگام لزوم شخص صورتی را که می خواهد به یاد می آورد.هیچ تفسیر مادی از کارهای مغز مثل حل مسائل و مربوط کردن موضوعات به یکدیگر نمی توان به دست داد.همچنین هیچ یک از حالات مغز از قبیل عشق حس شخصیت و علو همت همگی از وظایف و شئون توده ی کوچکی از پروتوپلاسم است که مغز نامیده می شود.ولی چه کسی می تواند آنها را بر مبنای فیزیکی و مادی توجیه کند؟
یکی از عجایب بدن انسان هزاران فعل و انفعال شیمیایی است که دائما در بدن به عمل در می آید که وقوع اغلب آنها در خارج از بدن ممکن نیست مثل خنثی شدن اسیدها و هضم غذا و نگاهداری بدن در بهترین شرایط ادامه حیات و تولید مواد ضد سم و ضد میکروب در نتیجه تولید مصونیت شخصی.
بدن انسان برای مقابله با میکروب های بیماری زا و سموم پادزهر های مخصوصی تولید می کند که مخصوص آن میکروب یا سم است.حتی اگر یک تجذیه دقیق شیمیایی به عمل آوریم خواهیم دید که ترکیب شیمیایی بدن شخصی با شخص دیگر متفاوت است اما این کار به دست چه کسی صورت گرفته است مسلما کار خود آدمی نیست.
قلب در تمام مدت زندگی حرکت موزون و منظم خود را انجام می دهد و تغذیه اعضای بدن را به وسیله خون تامین می کند و اعصاب آن را قطع کنند بازهم به ضربان ادامه می دهد این کیفیت در حالت وقوع حوادث و تصادفات حائز اهمیت فراوانی استومعنی این اعجاز طبیعی چیست و چگونه می توان این معنی را تفسیر کرد؟
عجایب خلقت در بدن انسانی و کارهایی که در آن انجام می یابد با معمای زندگی یعنی روح ارتباط نزدیک دارند.
دانشمندان و فلاسفه سخت کوشیده اند تا این معما را حل کنند ولی هنوز موفق نشده اند.
بسیاری از خواص فیزیکی و فعل و انفعالات شیمیایی پروتوپلاسم زنده را ما می دانیم و با وجود این انفعالا پیچ در پیچ تعریف درستی از پروتوپلاسم نمی توانیم به دست بدهیم.
در علوم یک فرضیه وجود دارد که ما آن را فرضیه نیروی حیات می نامیم طبق این فرضیه در موازات نیروی مادی نیروی دیگری نیز به نام نیروی حیات وجود دارد.این نیور باعث انجام فعل و انفعالاتی در بدن حیوانات و نباتات می شود که بدون مداخله آن وقوع آنها امکان ندارد.و طبیعی است که این نیرو در بدن اجسام زنده باید عمل کند.ولی اولا این فرضیه را اغلب دانشمندان قبول ندارند در ثانی وجود یک نیرو به نام نیروی حیات مساله را حل نمی کند چون اگر ما وجود نیروی حیات را قبول کنیم باز نمی توانیم معنی روح را بفهمیم و علت حوادثی را که روی نقشه منظم و حکمت عالیه در بدن انسان یا حیوان صورت می گیرد را کشف کنیم.چه نیرویی باعث می شود که یک سلول کوچک در رحم مادر نمو کرده جنین شود و بعد حیوان بزرگی با بافت های بزرگ و کوچک و اعضای گوناگون را به وجود بیاورد؟
ما نباید هر چیزی را که کیفیت وقوع آن را نمی دانیم همچون بشرهای اولیه به خدا نسبت دهیم و مثلا بگوییم رعد و برق نتیجه خشم خداوندان است بلکه ما باید با ملاحظه نظم و ترتیب و حکمت بالغه و مشیت عالیه ای که در طرح جهان وجود دارد به نظم جهان پی ببریم.
حال به قسمت دیگر عالم یعنی کیفیت پیدایش آن توجه می کنیم در این توجه ما شواهد زیاد دیگری از وجود یک نیروی خلاق دیگری که مافوق این جهان است ملاحظه خواهیم کرد.
سابقا چنین تصور می شد که اولین ماده جامد از فعل و انفعال گازهای گرم و پیچان بوجود آمده استوبدین طرز که نخست گازهای مزبور به حجم بزرگی انبساط یافته سپس به صورت پراکنده ای در آمده و صفوف منظم اجرام سماوی را تشکیل داده است و از آن پس حیات نیز به همین ترتیب پدید آمده است.ولی از زمان پاستور به بعد این اصل مسلم علمی به بوجود آمده است که هیچ جسم زنده ای خود به خود یا از یک جسم بی جان بوجود نمی آید.پس ما می بینیم که بین فرضیه پیشین و کشف پاستور تناقض کامل وجود دارد.
علاوه بر این آزمایشگاه های مجهز ما با وجود اینکه توانسته اند چندین ترکیب از پروتوپلاسم به دست آورند به ساخت جسم زنده موفق نشده اند.اگر ما احتمال اجتماع اوضاع احوال و وسایلی را که می توانند در صورت وقوع جسم زنده ای را تولید کند حساب کنیم خواهیم دید که مقدار این احتمال از صفر تجاوز نمی کند.
اگر بر فرض محال موفق به ساختن یک جسم زنده شویم باز هم مبدا نیروی برق و حرارت و عوامل شیمیایی که ما آن را برای تولید جسم زنده استفاده کرده ایم برای ما مجهول خواهد ماند و ما نخواهیم دانست که این نیروها از چه طریق باعث حس و حرکت این موجودات جدید است.-همچنان که طرز عمل این نیروها را در بدن انسان و حیوان نمی دانیم.
اگر خلقت را با فرضیه ای که گذشت قبول کنیم با اشکالات دیگر مواجه خواهیم شد مثلا اگر زتدگی از یک سلول ساده که از پروتوپلاسم تشکیل یافته به وجود می آید.پس نیروی خاصی لازم است که از یک ماده ی ساده این همه ترکیبات مختلف و اندامهای زنده موجودات کره ارض به وجود آمده باشند.ولی با تجربه های مکرر ثابت شده است که با نیرو های فیزیکی و شیمیایی که علم در اختیار دارد نمی توا ن از یک ماده پرتوپلاستی حیوانی بوجود آورد.
و آنچه ما را از طرز عمل عوامل فیزیکی و شیمیایی در تولید حیوانات می دانیم برای بوجود آمدن یک موجود زنده کافی نیست.در مرحله اول علم ژنتیک معدودی از دگرگونی ها در ژن ها را نشان می دهد و ثابت شده این تغیرات نمی توانند هرگز جوابگوی پیدایش تغیرات بزرگی در ساختار جانور باشند.
در مرحله دوم قانون بقای اصلح نشان داده که برخی از تغیرات صورت می گیرد ولی به هیچ وجه نمی تواند چگونگی وجود این همه انواع مختلف را بیان کند.از طرفی قانون آنتروپی می گوید که نیروی قابل استفاده هر جسم هر روز کمتر می شود پس چگونه یک تکه کوچک از یک ماده پرتوپلاستی می تواند یک جانور بزرگ را بوجود آورد.بدین طریق میان قانون طبیعی انتروپی و نمو سلول تضاد وجود داردو
مسلما در وضع فعلی علوم هیچکس نمی تواند کیفیت خلقت را در یابد یا بیان کند ولی مشاهدات علمی و تجربیات آزمایشگاهی دلایلی بع دست ما می دهد که احتمال خلقت حیوان را از ماده و نیروهای غیر مادی یرقابل قبول می نماید و باید قائل به این شد که در ایجاد اجسام زنده نیرویی ماورای نیروهای مادی دست داشته است.
البرت اینشتین که وجود یک خالق را قبول داشته به آن چنین اشاره می کند:قدرت تعقلی متعالی و محدودیت ناپذیر که در جهان غیر قابل فهم و تجلی می کند.
چنان که در اول مقاله متذکر شدیم من اسم این نیرو را خدا گذاشته ام.من در این دنیا ماده و نیروی ازلی نمی بینم و آفرینش جهان را نتیجه تصادف نمی دانم.به نظر من در آفرینش جهان هیچ عامل مجهول و حتی مرموزی وجود ندارد من در آفرینش جهان مشیت پروردگار قادر متعال را می بینم و بس و عقیده من شاید غیر منطقی نباشد.
آیا بشری که هوش و استعدادش محدود است می تواند بگوید که فلان موضوع با عقل و حق و فق می کند فلان موضوع دیگر نمی کند؟
در هر صورت من عقیده خود را ابراز نمودم و همیشه در این عقیده ثابت خواهم بود..
منبع کتاب اثبات وجود خدا
جواب سوالاتی که به آنها پاسخی داده نشده است.
دونالد هنری پورتر Donald Henry Porter
فیزیک دان و ریاضی دان
فارغ التحصیل از کالج ماریون دکتر در فلسفه از دانشگاه ایندیانا و مدرس سابق دانشگاه ایندیانا بوده است استاد فیزیک و ریاضیات در کالج ماریون متخصص تبدیل های تماسی تغیرات اشکال محدود به دو بعد و پیوستگی مطلق
اگر شخصی بخواهد وجود خدا را ثابت کند همانگونه ثابت کند که قضیه فیثاغورث را در هندسه ثابت می کند به عقیده من چنین اعتقادی به خدا اجباری خواهد بود.از طرف دیگر باید توجه داشت که علوم پر از قوانین اصولی هستند که هنوز ثابت و محرز نشده است.با وجود این که ثابت نشدن این قواعد و قوانین مانع از آن نیست که در صورت لازم از آنها استفاده شود ولی مسلم است که از این اصول که فهم پدیده های طبیعی نتایج مسلم نمی دهند نمی توان در فهم معانی ما بعد الطبیعه استفاده کرد.
در علم فیزیک به سوالاتی می توان پاسخ داد که اول آنها لفظ چگونه باید و علم فیزیک به اغلب سوالاتی که در اول آنها لفظ چرا با شد نمی تواند جواب بدهد مثلا جواب سوال ((چگونه دو جسم همدیگر را جذب می کنند؟))را قانون جاذبه نیوتون به خوبی داده ولی جواب سوال ((چرا دو جسم همدیگر را جذب می کنند؟))داده نشده است قانون جاذبه عمومی باعث می شود ما بروی زمین بمانیم و به هوا نپریم و زمین در مدار خود به دور خورشید بچرخد جرت؟ جواب حدسی است.
یک قانون طبیعی می گوید اگر فاصله میان دو جسم خیلی زیاد باشد این دو جسم همدیگر را دفع می کند چرا؟باز هم جوابی ندارد.
یک قانون طبیعی دیگر می گوید که اگر علامت بار الکتریکی دو جسم که بار الکتریکی دارند یکی نباشد یعنی علامت یکی مثبت(+) و علامت یکی منفی (-) باشد این دو جسم همدیگر را جذب می کنند. و اگر علامت بار هر دو مثبت یا منفی باشد این دو جسم همدیگر را جذب می کند و اگر علامت هر دو منفی یا مثبت باشد همدیگر را دفع می کند در هر دو صورت جذب یا دفع به نسبت مستقیم حاصل ضرب بارهای بری آنها و به نسبت معکوس مربع فاصله است.ما باور داریم که هسته اتم دارای ذره های کوچکی است به نام پروتون که بار مثبت دارند و دراطراف آن ها الکترون ها با بار منفی در حرکتند و لازم بود این الکترون ها به پروتون ها بچسیند در صورتی که آنها همیشه فاصله خود را با پروتون ها حفظ می کنند پس ما می بینیم کخ قوانین طبیعی در فاصله خیلی خیلی زیاد در محیط های بسیار کوچک اجرا نمی شوند و برای این موارد لازم است قانون دیگری برای این جاذبه پیدا کرد.
به نظر می رسد که اغلب علما مایلند مبانی و پدیده های طبیعت را بدون آنکه خدا را در نظر بگیرند مطالعه کنندومثلا برتراند راسل فیلسوف و ریاضی دان بزرگ انگلیسی منکر وجود خداست.بعلت اینکه او جواب این سوال را نمی تواند بدهد:خدا افریده کیست؟شکی نیست که فکر راسل اصولا وسیع و عمیق است ولی آیا معقول چنان است که در این هنگام که تقریبا هر نظریه و علمی را به طرح پرسش های بدون جواب می کشاند در صدد یافتن پاسخی برای این پرسش باشیم؟من خود خدا را از آن جهت دخالت می دهم که عقل و منطق چنین اقتضا می کند.
در مورد سوالاتی که پاسخی به آنها داده نشده است می گوییم برای ادراک و فهم عالم دو نظریه وجود دارد که هر یک را جمعی از دانشمندان قبول کرده اند ولی قبل از آنکه را جع به آنها بحث کنیم بهتر است نکاتی چند را در نظر بگذرانیم.
جهانشناسی عبارت است از مطالعه وضع عمومی جهان با وسعت آن در فضا و طول و دوام آن در زمان.اگر کسی با تلسکوپ پانصد سانتی متری از بالای کوه پالومار به فضا نگاه کند اجرامی را مشاهده خواهد کرد که فاصله آنها از زمین بیش از یک میلیارد سال نوری است و آن شخص بیش از یک بیلیون کهکشان را مشاهد خواهد کرد .سال نوری فاصله ای است که سرعت نور در هر ثانیه 300000 کیلومتر است در عکسی که از آسمان برداشته شده و ما آن را در دست داریم ستارگانی دیده می شود که نوری که از آنها ساطع شده و فیلم عکاسی را متاثر کرده است.چندین میلیون سال پیش از آن ستارگان حرکت کرده است.
اندیشه ای که اکنون کاملا ثابت شده است این است که دنیا هر لحظه در حال گسترده شدن است.اگر به نور سفید با یک منشور شیشه ای نگاه کنیم خواهیم دید که نور سفید به هفت رنگ تجذیه می شود که مجموع آنها را طیف شمسی می نامند.هر گاه رنگها مرتبا پهلوی هم قرار داشته باشند آن وقت طیف متصل نامیده می شوند ولی وجود برخی از عناصر در منبع نور باعث می شود که خطوط تاریک در طیف بوجود آید با مطالعه این خطوط نوع عنصری که آنها را به وجود آوره معلوم می شود و علم طیف شناسی عبارت از مطالعه همین خطوط است.
با مطالعه خطوط می توان عناصر تشکیل دهنده اجرام سماوی را معین کرد مثلا چنی پیش وجود گازی در خورشید کشف شد که آن را هلیوم نامیدند که از لفظ یونای هلیوس که به معنی خورشید است مشتق شده و بعدا دانشمندان به وجود این گاز در زمین پی بردند.
آن قسمت از طیف سرخ است کنار سرخ طیف می ناند و انتقال به کنار سرخ طیف نشانه آن است که منبع نور را از شخصی که به طیف می نگرد دور می شود کهکشان های دور این نظریه را ایجاد کرده است که جهان پیوسته گستره می شود و کهکشان ها بتدریج از ما دورتر می شوند.
حال به آن دو فرضیه می پردازیم که در بالا اشاره کردیم و عبارتند از اول فرضیه گسترش جهان آلفر و گاموف و فرضیه دوم حالت ثابا هویل
طبق فرضیه اول جهان قبلا عبارت از یک توده بخار بوده که در فشار های فوق العاده قرار داشته و درای حرارت بالایی بوده است این هسته منفجر شده و جهان در نتیجه ستارگان و کهکشان ها بوجود آمده و حرکت فعلی کهکشان ها نیز نتیجه همان انفجار است.
هر دو فرضیه آلفر و گاموف چنین بیان می شود :هنگامی که سن جهان ما چهل و پنج دقیقه بود حرارت آن از یک بیلیون درجه بیشتر بود و در نتیجه این حرارت فقط پروتون نترون و الکترون وجود داشت و عناصر مختلف موجود نبود.بعد از انفجار که آن را باید ابتدای جهان نامید در عرض سی دقیقه تمام عناصر شیمیایی بوجود امده اند و شاید یک بیلیون سال بعد از انفجار کهکشان ها پدیدار شدند علت ایجاد کهکشان ها قوه جاذبه عمومی بوده است.
قبل از شروع جهان یعنی انفجار هسته اولی اوضاع چگونه بوده است؟بعضی ها تصور می کنند که در زمانی دور اجسام و اجرام مادی خیلی رقیق تر و پراکنده تر وحود داشته است که یکدفعه به هم متصل گردیده و جسم متکاثفی که باید منفجر شود را بوجود آورده اند.
در هر حال اگر قبول کنیم که جهان از انفجار یک توده اولی با حرارت و فشار فوق العاده به وجود آمده است آن وقت خواهیم گفت که این توده را خدا خلق کرده است و حرارت و نیروی لازم را به آن داده است.نمی توانم در امر خلق خدا صرف نظر کنم خدا تر تصویر حضور دارد
اما فرضیه دوم یا فرضیه بوندی-گولد-هویل که فرضیه حالت ثابت یا فرضیه خلقت مداوم نامیده می شود می گوید که جهان در زمان و فضا یکنواخت است ولی راکد نیست.
طرفداران این فرضیه معتقد اند که جهان هر آن گستره تر می شود و کهکشان ها دائما از زمین دورتر می شوند در جواب این سوال که ((چرا پس از مدتی کهکشان ها از منطقه دید تلسکوپ بیرون می روند در آسمان تغیراتی مشاهده نمی شد؟))می گویند خلقت در جهان قطع نمی شود و به جای کهکشان هایی که دور و ناپدید می شوند کهکشان های جدید خلق می شوند و به این ترتیب نقشه آسمان ثابت می ماند.ما اجسام یا اجسام سماوی را توسط نورشان درک می کنیم ولی اگر جسمی با سرعت بیشتر از نور از ما دور شود هیچ وقت رویت آن حتی با قوی ترین تلسکوپ برای ما امکان پذیر نخواهد بود چنان تخمین زده اند که کهکشان هایی که فاصله آنها با ما دو بیلیون سال نوری است سرعتشان بیش از سرعت نور است و هر گز دیده نخواهند شد و این دو برابر دید بزرگترین تلسکوپ جهان است.حال اگر فرض کنیم جهان در مدتی تقریبا به اندازه یک پنجم عمر خورشید گرسترش یابد و ستاره جدید خلق نشود در محیط دید هیچ جرم سماوی وجود نخواهد داشت و میدان دید ما خلا محض خواهد بود.
هویل بانی فرضیه دوم توسعه مداوم جهان را قبول دارد و برای پر کردن خلا حاصل شده از دور ترین کهکشان به فرضیه جدید متوصل می شود ولی مدعی است که این جرم سماوی از جایی نمی آید و فقط ظاهر می شود!
اما اگر من فرضیه خلقت مداوم را قبول کنم فورا خواهم گفت که این خلقت بدست خالق یعنی خدا انجام می گیرد.پس بازهم خدا در تصویر حضور دارد.
فرآیند خلقت به هر نحوی انجام شده است به دست خالق بوده است.وجود خدای متعال پایه اساسی هر فرضیه است و جواب سوالاتی که تا حالا به آنها پاسخی داده نشده است یک کلمه است و آن کلمه خداست.
منبع کتاب اثبات وجود خدا نوشته جان کاوور مونسما شرکت انتشارات علمی و فرهنگی