سیمای مومنان در قرآن کریم
سیمای مومنان در قرآن کریم
خدای سبحان در اولین آیه از سوره انفال به مؤمنین توصیه میفرماید که اگر مؤمن هستید از خدا و پیامبرش اطاعت نمایید و در دو آیه بعد برخی از صفات مؤمن را ذکر میفرماید که ذکر این صفات، برای ما میتواند راهگشا باشد.
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللهُ وَجِلَت قُلُوبهُمْ وَ إِذَا تُلِیَت عَلَیهِمْ آیاتُهُ زَادَتهُمْ إِیمَاناً وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکلُونَ * مؤمنان کسانى هستند که هر وقت نام خدا برده شود دلهایشان ترسان مىگردد، و هنگامى که آیات او بر آنها خوانده مىشود ایمانشان افزون مىگردد و تنها بر پروردگارشان توکل دارند.
الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصلَوةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ * آنها که نماز را بر پا مىدارند و از آنچه به آنها روزى دادهایم؛ انفاق مىکنند.
أُولَئک هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لهَُّمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کرِیمٌ * مؤمنان حقیقى آنها هستند، براى آنان درجات (فوقالعادهاى) نزد پروردگارشان است و براى آنها آمرزش و روزى بىنقص و عیب .
این سه آیه خصائص و امتیازات کسانی را که به معنای حقیقی کلمه، مؤمن هستند بیان نموده و اوصاف کریمه و ثواب جزیلشان را برمیشمارد تا بدین وسیله جملهای در آیه قبل را که فرموده بود: "فاتقواالله و اصلحوا ذات بینکم" تاکید نماید . و از میان همه صفات ایشان، پنج صفت را انتخاب نموده و در این آیات ذکر کرده است و این پنج صفت، صفاتی هستند که داشتن آن مستلزم داشتن تمامی صفات نیک و ملازم با دارا بودن حقیقت ایمان است که اگر خود انسان در آنها تامل و دقت کند خواهد دید که داشتن آن، نفس را برای تقوا و اصلاح ذات بین و اطاعت خدا و رسول آماده میسازد .
تعبیر به اقامه نماز (به جاى خواندن نماز) اشاره به این است که نه تنها خودشان نماز میخوانند بلکه کارى میکنند که این رابطه محکم با پروردگار همچنان و در همه جا بر پا باشد، و تعبیر "مما رزقناهم"؛ (از آنچه به آنها روزی دادهایم) تعبیر وسیعی است که تمام سرمایههای مادی و معنوی را در بر میگیرد، آنها نه تنها از اموالشان بلکه از علم و دانششان، از هوش و فکرشان، از موقعیت و نفوذشان و از تمام مواهبی که در اختیار دارند در راه بندگان خدا مضایقه نمیکنند.
خداوند در این آیات، به پنج مورد از صفات برجسته مؤمنان اشاره کرده که سه مورد آن، جنبه روحانى و معنوى و باطنى دارد و دو مورد آن جنبه علمى و خارجى. سه مورد اول عبارتند از احساس مسئولیت و تکامل ایمان و توکل و دو مورد دیگر عبارتند از ارتباط با خدا و ارتباط و پیوند با خلق خدا .
و آن صفات عبارت است از :
1- ترسیدن و تکان خوردن دل در هنگام ذکر خدا،
2- زیاد شدن ایمان در اثر استماع آیات خدا،
3 - توکل،
4- بپا داشتن نماز ،
5- انفاق از آنچه که خدا روزی فرموده است.
و معلوم است که سه صفت اول از اعمال قلب و دو صفت اخیر از اعمال جوارح است. و در ذکر آن رعایت ترتیب واقعی و طبیعی آن شده است، چون نور ایمان به تدریج در دل تابیده میشود و همچنان رو به زیادی میگذارد تا به حد تمام رسیده و حقیقتش کامل شود .
مرتبه اول آن که همان تأثر قلب است عبارت است از وجل و تکان خوردن دل در هنگام ذکر خدا، و جمله "انماالمؤمنون الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم" اشاره به آن است . و این ایمان همچنان رو به انبساط نهاده و شروع به ریشه دواندن در دل میکند، و در اثر سیر در آیات الهی بر خدای تعالی و همچنین آیاتی که انسان را به سوی معارف حقه رهبری میکند در دل، شاخ و برگ میزند، به طوری که هر قدر مؤمن بیشتر در آن آیات سیر و تامل کند ایمانش قویتر و زیادتر میگردد، تا آنجا که به مرحله یقین برسد و جمله "و اذا تلیت علیهم ایاته زادتهم" ایمانا اشاره به آن است .
"وجل" همان حالت خوف و ترسى است که به انسان دست مىدهد که سرچشمه آن یکى از این دو چیز است، گاهى به خاطر درک مسئولیتها و احتمال عدم قیام به وظائف لازم در برابر خدا مىباشد، و گاهى به خاطر درک عظمت مقام و توجه به وجود بى انتها و پر مهابت او است.
اشتباه نشود مفهوم توکل آنچنان که بعضى از تحریف کنندگان پنداشتهاند، چشمپوشى از عالم اسباب و دست، روى دست گذاشتن و به گوشهای نشستن نیست، بلکه مفهومش خودسازی و بلندنظری و عدم وابستگی به این و آن و ژرفنگری است، استفاده از عالم اسباب جهان طبیعت و حیات، عین توکل بر خدا است، زیرا هر تاثیرى در این اسباب است به خواست خدا و طبق اراده او است .
گاه مىشود انسان به دیدن شخص بزرگى که راستى از هر نظر شایسته عنوان عظمت است مىرود. شخص دیدار کننده گاهى آنچنان تحت تاثیر مقام پر عظمت او قرار مىگیرد، که احساس یک نوع وحشت در درون قلب خویش مىنماید، تا آنجا که به هنگام سخن گفتن لکنت زبان پیدا مىکند، و حتى گاهى حرف خود را فراموش مىنماید، هر چند آن شخص بزرگ نهایت محبت و علاقه را به او و همه دارد، و کار خلافى نیز از این شخص سر نزده است. این نوع ترس، بازتاب و عکس العمل درک عظمت است. به این ترتیب پیوندى میان آگاهى و خوف، همواره بر قرار است، بنابراین اشتباه است، که ما سرچشمه خوف و خشیت را تنها عدم انجام وظایف و مسئولیتها بدانیم .
وقتی ایمان انسان زیاد گشت و به حدی از کمال رسید که مقام پروردگارش را و موقعیت خود را شناخت، و به واقع مطلب پی برد، و فهمید که تمامی امور به دست خدای سبحان است، و او یگانه پروردگاری است که تمام موجودات به سوی او بازگشت میکنند در این موقع بر خود؛ حق و واجب میداند که بر او توکل کرده و تابع اراده او شود، و او را در تمامی امور مهم زندگی، وکیل خود گرفته و به آنچه که او در مسیر زندگیش مقدر میکند رضا داده و بر طبق شرایع و احکامش عمل کند، و اوامر و نواهیش را به کار بندد، جمله "و علی ربهم یتوکلون" اشاره به همین معنا است. افق فکر آنها آنچنان بلند است که از تکیه کردن بر مخلوقات ضعیف و ناتوان هر قدر هم به ظاهر عظمت داشته باشند، ابا دارد، آنها آب را از سرچشمه مىگیرند و هر چه مىخواهند و مىطلبند، از اقیانوس بیکران عالم هستى، از ذات پاک پروردگار مىخواهند، روحشان بزرگ و سطح فکرشان بلند، و تکیهگاهشان تنها خدا است .
وقتی ایمان انسان زیاد گشت و به حدی از کمال رسید که مقام پروردگارش را و موقعیت خود را شناخت، و به واقع مطلب پی برد، و فهمید که تمامی امور به دست خدای سبحان است، و او یگانه پروردگاری است که تمام موجودات به سوی او بازگشت میکنند در این موقع بر خود؛ حق و واجب میداند که بر او توکل کرده و تابع اراده او شود، و او را در تمامی امور مهم زندگی، وکیل خود گرفته و به آنچه که او در مسیر زندگیش مقدر میکند رضا داده و بر طبق شرایع و احکامش عمل کند، و اوامر و نواهیش را به کار بندد، جمله "و علی ربهم یتوکلون" اشاره به همین معنا است.
اشتباه نشود مفهوم توکل آنچنان که بعضى از تحریف کنندگان پنداشتهاند، چشمپوشى از عالم اسباب و دست، روى دست گذاشتن و به گوشهای نشستن نیست، بلکه مفهومش خودسازی و بلندنظری و عدم وابستگی به این و آن و ژرفنگری است، استفاده از عالم اسباب جهان طبیعت و حیات، عین توکل بر خدا است، زیرا هر تاثیرى در این اسباب است به خواست خدا و طبق اراده او است .
وقتی ایمان به حد کاملش در دل مستقر گردید قهرا انسان به سوی عبودیت معطوف گشته و پروردگار خود را به خلوص و خضوع عبادت میکند، و این عبادت همان نماز است. علاوه بر این که به سوی اجتماع نیز معطوف گشته حوائج اجتماع خود را بر آورده میکند، و نواقص و کمبودها را جبران مینماید، و از آنچه خدا ارزانیش داشته از مال و علم و غیر آن انفاق مینماید، آیه "الذین یقیمون الصلاة و مما رزقناهم ینفقون" همین معنا را میرساند .
پس از ذکر این سه قسمت، از صفات روحانى و نفسانى مؤمنان راستین مىگوید: آنها در پرتو احساس مسئولیت و درک عظمت پروردگار و همچنین ایمان فزاینده و بلندنگرى توکل، از نظر عمل داراى دو پیوند محکمند، پیوند و رابطه نیرومندى با خدا و پیوند و رابطه نیرومندى با بندگان خدا، آنها کسانى هستند که نماز را (که مظهر رابطه با خداست) بر پا مىدارند و از آنچه به آنها روزى دادهایم در راه بندگان خدا انفاق مىکنند. (الذین یقیمون الصلوة و مما رزقناهم ینفقون)
تعبیر به اقامه نماز (به جاى خواندن نماز) اشاره به این است که نه تنها خودشان نماز میخوانند بلکه کارى میکنند که این رابطه محکم با پروردگار همچنان و در همه جا بر پا باشد، و تعبیر "مما رزقناهم"؛ (از آنچه به آنها روزی دادهایم) تعبیر وسیعی است که تمام سرمایههای مادی و معنوی را در بر میگیرد، آنها نه تنها از اموالشان بلکه از علم و دانششان، از هوش و فکرشان، از موقعیت و نفوذشان و از تمام مواهبی که در اختیار دارند در راه بندگان خدا مضایقه نمیکنند.
در آخرین آیه مورد بحث، موقعیت و مقام والا و پاداشهاى فراوان اینگونه مؤمنان راستین را بیان میکند.
"وجل" همان حالت خوف و ترسى است که به انسان دست مىدهد که سرچشمه آن یکى از این دو چیز است، گاهى به خاطر درک مسئولیتها و احتمال عدم قیام به وظائف لازم در برابر خدا مىباشد، و گاهى به خاطر درک عظمت مقام و توجه به وجود بى انتها و پر مهابت او است.
"اولئک هم المؤمنون حقا لهم درجات عند ربهم و مغفرة و رزق کریم" این حکمی است که خداوند کرده و فرموده: ایمان حقیقی تنها در دل آن کسانی ثابت و مستقر گشته که دارای پنج صفت بالا باشد، و به همین جهت هم اجر کریم ایشان را مطلق ذکر کرده و توضیح نداده که چیست بلکه فرموده: "لهم درجات عند ربهم." پس صفات کمال و ثواب و اجر عظیمی که اینگونه مردم دارند همان صفات و ثواب و اجری است که مؤمنین حقیقی دارای آنند. و در این آیه که فرمود: "لهم درجات عند ربهم و مغفرة و رزق کریم" کلمه "مغفرت" به معنای گذشت الهی از گناهان است، و "رزق کریم"؛ نعمتهای بهشتی است که نیکان از آن ارتزاق میکنند. و از همین جا معلوم میشود که منظور از "درجات" در جمله "لهم درجات عند ربهم" مراتب قرب و منزلت و درجات کرامت معنوی است، و همینطور هم هست، برای این که مغفرت و جنت از آثار مراتب قرب به خدای سبحان و فروع آن است . البته درجاتی که خدای تعالی در این آیه برای مؤمنین نامبرده؛ اثبات میکند تمامی آن برای فرد فرد مؤمنین نیست، بلکه مجموع آن برای مجموع مؤمنین است. برای این که درجات مذکور از آثار و لوازم ایمان است، و چون ایمان دارای مراتب مختلفی است، لذا درجات هم که خداوند به ازای آن میدهد مختلف میباشد، بعضی از مؤمنین کسانی هستند که یکی از آن درجات را دارا میشوند، بعضی دیگر دو درجه و بعضی چند درجه – به حسب اختلافی که در مراتب ایمان ایشان است .
به راستی ما مسلمانان که دم از اسلام میزنیم و گاهی آنچنان خود را طلبکار از اسلام و قرآن میدانیم که از روی نادانی گناه عقب ماندگیها را به گردن اسلام و قرآن میافکنیم، آیا اگر ما تنها مضمون این چند آیه را که روشنگر صفات مؤمنین راستین است در زندگى خود پیاده کنیم و ضعف و زبونى و وابستگى به این و آن را در پناه ایمان و توکل از خود دور سازیم و هر روزى که بر ما میگذرد، در مرحله تازهای از ایمان و آگاهی گام بگذاریم و همواره در پرتو ایمان احساس مسئولیت در برابر آنچه در اجتماعمان میگذرد داشته باشیم رابطه ما با خدا و خلق آنچنان قوی باشد که از همه سرمایههاى وجود خویش در پیشبرد اجتماع انفاق کنیم روزگارمان چنین خواهد بود که امروز است؟!
منبع:
برگرفته از تفاسیر المیزان و نمونه
سایت تبیان
مهری هدهدی
مطالب مرتبط :