زندگی یک نردبان و خلق آویزان از آن(طنز)
دوشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۸۹، ۰۸:۱۴ ب.ظ
زندگی یک نردبان و خلق آویزان از آن(طنز)

دادی و دادند صد قول سر خرمن به من |
از کسی چیزی نماسید عاقبت جز من به من! |
گردنم از خوبی نادیده صدها مهر خورد |
آن چنان که معترض شد عاقبت گردن به من |
بار الها! دخمه ای در خنزر آبادت بده |
گر ندادی خانه ای دوبلکس در جردن به من |
مرد این دوران پیاده، زن در این دوران سوار |
زن به جای خود، چه ها بین کرده مادرزن به من! |
روزگار آبستن غمها و شادیها بود |
لیک غیر از غم نداد این چرخ آبستن به من |
هر چه فوت و فن بلد بودم زدم نزد حریف |
ای دریغا چرخ گیتی زد فقط یک فن به من |
ساده و بی غل و غش بودم، نمیدانم چرا |
هر کسی از ظن خود می داشت سوءظن به من |
زندگی یک نردبان و خلق آویزان از آن |
گو رسید اوجش به تو ای یار و افتادن به من |
کار ما با پنبه می سازند یاران دغل |
زخم کاری را نخواهی زد تو ای دشمن به من! |
گفته اند اول خودت، دوم کسی اما رفیق! |
هم جوالدوزت فرو کردی و هم سوزن به من! |
بد فراوان دیدم، اما باز خوبی می کنم |
چونکه عزرائیل خواهد زد سری حتما" به من! |
قسمت «دانش» از این دنیای پهناور چه بود |
گر نمیدادی خدایا ذوق طنزیدن به من؟! |
مهدی دانش
۸۹/۰۴/۱۴