دوستی از جنس سادگی
ما موجوداتی اجتماعی هستیم و خواستها، انگیزهها و اهدافمان در گذر ارتباطی که با دیگران برقرار میکنیم برآورده میشود و احساس تعلق به گروه یا جزیی از کل بودن برای ما بسیار مهم است. بنابراین، میتوان گفت هر چند انگیزه پیوندجویی اکتسابی است، برای ادامه زندگی فرد بسیار مهم و حیاتی است.
این ارتباط چه فوایدی برای فرد دارد؟
گروه به فرد کمک میکند که به استقلال و هویت و فردیت جداگانهای دست پیدا کند. ثانیاً میتواند برای فرد نقش مأمن را ایفا کند. در واقع، تعلق گروهی به فرد احساس ایمنی و آرامش میبخشد. در نتیجه، نگرش، علایق و نیازهای او در این حوزه شکل میگیرد.
چرا روابطی که اغلب تجربه میکنیم از نوع پرتنش و چالشی است؟
چند علت دارد. یکی منفعل بودن افراد در روابطی است که تشکیل میدهند. افراد منفعل خیلی خواسته های خود را ارزشمند نمی دانند و در نتیجه پس از مدتی خشمناک می شوند. دلیل دوم توقعات بیجای اطرافیان است. گاهی بعضیها از فرد انتظاراتی دارند که خلاف ارزشها و معیارهای اوست. دلیل سوم وجودانتقادات مخرب است. این انتقادات برای این است که چرا تو آنطور که من میخواهم نیستی و رفتار نمیکنی. دلیل چهارم هم که از همه مهمتر است وجود بایدهای بیشمار است. تو باید اینطور باشی یا باید دانشگاه بروی. در این صورت فرد نقشی را بازی خواهد کرد تا تأیید دیگران را کسب کند، ولی چون خودش از این روابط لذت نمیبرد، هم در روابط آشکار و هم در روابط خصوصی خود دچار اختلالاتی خواهدشد.
به نظرتان، روابط کوتاهمدت هم میتواند به اندازه روابط بلندمدت عامل رشد و مؤثر باشد؟
ارتباطات کوتاه مدت، به ویژه در صورت مواجهه با اشخاص خاص، میتواند عاملی برای رشد فرد باشد، زیرا تنها افراد خاص هستند که به خاطر شیوه تفکر یا نگرششان به زندگی میتوانند جرقهای در فرد ایجاد کنند و او را به فکری جدید رهنمون شوند. چه بسیار از این داستانها داریم که با یک ملاقات کوتاه مسیر زندگی یک شخص عوض شده. اما اگر از استثناها بگذریم، روابط طولانی مدت به خاطر صمیمیت و عمق بیشتر و بعد عاطفی آن بیشتر میتواند مفید و مؤثر باشد.
در چه صورتی میتوانیم ارتباط سالمی را با دیگران ایجاد کنیم؟
پیشنهادی که روانشناسان انسانگرا در این زمینه دارند این است که در روابطی که ایجاد میکنید خودتان باشید؛ نه بیشتر، نه کمتر. در ضمن، باید اجازه دهید دنیا و دیگران هم خودشان باشند. در حقیقت، من باید اجازه بدهم که دوستم، همسرم و هر کس که با او ارتباط دارم خودش باشد. اجازه ندارم توقع داشته باشم دیگران آنطوری باشند که من میخواهم. باید برای هویت و فردیت دیگران احترام و ارزش قائل باشیم.
ما بله، متأسفانه باید بگویم مدام در حال نقش بازی کردن هستیم و ادا درمیآوریم. زمانی که شما برای دوست داشتن کسی شروط بسیاری میگذارید و او را آنطور که هست نمیپذیرید، به مرور، این کودک یاد میگیرد که خودش نباشد، زیرا در این صورت مورد تأیید قرار نخواهد گرفت.
ما برای ایجاد این رابطه دراز مدت چه مواردی را باید رعایت کنیم؟
من فکر میکنم احساس مسئولیت یکی از مواردی است که باید رعایت شود. یعنی فرد باید به حدی برسد که این احساس در او رشد کرده باشد. برای دوام آن نیاز به تعهد هم هست. یعنی احساس مسئولیت شرط لازم است، ولی کافی نیست. کمال روابط بلندمدت در این است که بین دو فرد همدلی و هماهنگی کامل به دست آید تا به حس ما شدن دست پیدا کنند. متعهد باشید چون باید متعهد باشید.
برای رسیدن به کمال مطلوب، کیفیت دوستیهای ما باید چطور باشد؟
به نظر من، سادهبودن کلید حل مسئله است. پس اگر میخواهید درونتان را بیان کنید، آن را ساده و بیآلایش بیان کنید، چون مفاهیم و واژهها برای من یک معنا دارد و برای شما معنای دیگری. اگر از این مسئله غافل باشیم باعث سوءتفاهم میشود. من میگویم حرفم را زدم، تو چرا نفهمیدی و دیگری میگوید فهمیدم. جالب اینکه هر دو هم درست میگویند، اما چون معنای واژهها ممکن است برای دو نفر متفاوت باشد، این مشکل به وجود آمده.
شما با این گفته که تمام رازهایت را برای دوستت فاش نکن موافقید؟
خیلی مواقع است که گفتن تمام حرفها باعث مشکلات غیر قابل حلی میشود، چون ممکن است طرف مقابل تحمل آن را نداشته باشد. برای همین، این تعبیر در بین عرفا در مورد روابط با دیگران وجود دارد که خاموش باش، سرپوش باش، زهرنوش باش.
چه توصیههایی برای پیشبرد بهتر پیوند دوستی دارید؟
در دوستی ابتدا ساده باشید و پیچیده حرف نزنید. ثانیاً به جای اینکه فکرتان، داوریتان و تفسیرهایتان کار کند، مشاهداتتان فعال باشد. چشمهای من اشتباه نمیبیند و گوشهایم اشتباه نمیشنود، اما داوری و تفسیر من ممکن است اشتباه باشد. وقتی تفسیرم اشتباه باشد، آگاهیام از فرد دیگر کدر میشود و این تازه آغاز مشکلات است. بنابراین، پیشنهادی که من دارم این است که بیشتر مشاهدهکننده باشید، نه تفسیرکننده.
منبع:تبیان